شرم

ساخت وبلاگ
به نام خدا سلام خیلی خسته بودم. پاشدم اومدم زنجان یه روزش رو خونه سهیلا اینا موندم یه روزش رو اومدم خونه معصومه... دیشب حامد بعد شام گفت پاشید بریم بیرون و رفتیم تا تپه شهدای گمنام... بعدش هم برگشتیم... کلی دور دور کردیم... واقعا حالم خوب شد... احساس می کنم نیاز داشتم که اینجوری برم‌ بیرون... امروز هم با معصومه رفتیم بیرون... کلا در حال گشت و گذارم و از این حالت افسردگی دارم خارج می شم. هانیه بهم می گفت تو اصلا تفریح می کنی؟ گفتم آره ولی اون قدری نه‌‌‌‌‌... الآن که نگاه می کنم، می بینم همین اومدنم به زنجان تنهایی خودش جزو تفریحاتمه... تو این چند وقته که حالم گرفته بود، یه شب با مهران رفتم بیرون، یه شب زینب، یه شب معصومه، یه شب فرشته، یه شب سمانه و یه شب هم با فاطمه رفتم بیرون. حتی قرار بود با نصراللهی هم بریم بیرون که من به فاطمه گفتم خوشم نمیاد و اینا و نرفتیم... کلی خرید کردم و واقعا بهتر شدم. احساس می کنم نیاز داشتم به این استراحت... اون افسردگی که چند وقت پیش داشتم برطرف شد. Tags  : به خدا اعتماد کنیم شنبه بیست و سوم دی ۱۴۰۲ | 14:20 | آیدا  |  شرم...ادامه مطلب
ما را در سایت شرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlleliaison بازدید : 34 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1402 ساعت: 13:14

به نام خدا سلام متن زیر رو بین نوشته های ۸۸ یه وبلاگ قدیمی پیدا کردم ... برای من مشابه این متن امروز صبح اتفاق افتاد... مادربزرگم صبحی ساعت ۶ صبح که طبق معمول با ناله بیدار شدم و مامانم رو صدا زدم، دستم رو گرفت و فشارش داد... یه حس عجیبی بود. حالم خوب شد... شاید این مدت من به همچین چیزی نیاز داشتم. من چرا هر روز مدقع بیدار شدن ناله می کردم... شاید واقعا نیاز داشتم مادرجونم دستامو بگیره... نصف شب بود. خوابم نمی برد. صدای خرناس اش که تا به حال اذیتم نکرده بلند بود.( جالب است.. محبت که باشد صدای خرخرش کیفور ت می کند..مطمئن می شوی که آرام خوابیده...)غلت زد.. دستم خورد به دستش..در همان خواب و بیداری دستم را گرفت و نوازش کرد..زیر لب گفتم: " دوستت دارم ! "گفت : "منم " !!!یا حی !Tags  : به خدا اعتماد کنیم چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۴۰۲ | 14:31 | آیدا  |  شرم...ادامه مطلب
ما را در سایت شرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlleliaison بازدید : 33 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1402 ساعت: 13:56

می خوام گرافن هام رو بفروشم یه گرم گرافن آمریکایی ۹۰۰ تومنه، من ولی زورم میاد یک گرم رو یه تومن بدم خود سنتزش برام ۸۰۰ تومن آب خورده... حالا هر یه تست رامان ۱۵۰، ftir ۸۰، تست tga ۱۶۰۰، میکروسکوپ sem هم ۲۰۰، afm هم ۱۰۰، xrd هم ۲۰۰ اون وقت بیام بفروشمش یه تومن؟ حالا اوکیه تست هاشو هر بار سنتز فقط ftir و رامان بگیری و مابقی رو می شه همین جوری داده هاشو استفاده کرد روز دانشجو مبارک تولدت مبارک آقای دکتر شهریاری Tags  : به خدا اعتماد کنیم, دکتر شهریاری, روز دانشجو, هدف پنجشنبه شانزدهم آذر ۱۴۰۲ | 17:34 | آیدا  |  شرم...ادامه مطلب
ما را در سایت شرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlleliaison بازدید : 43 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1402 ساعت: 13:56

خواب می دیدم که یه جایی رفتیم و طرفای عیده و یکی به معصومه گفته مواظب باشید خوابتون نبره و فلان. بعد سکانس بعدی خودمم که رفتم یه مسافرت و اونجا به آدما شربتی می دن بخورن و خوابشون می بره. تو دهن منم می ریزن ولی من قورتش نمی دم. و لذا الکی خودمو به خواب می زنم. بعدش می بینم حسین هم اونجاست و اونم مثل من بیداره و بقیه خوابن... و خب یه چیزی تو مایه های یه سری فیلمای کریستوفر نولان... یه فیلمی بود که توش ۴ تا دسته بودند و هر کی باید بعد از رسیدن به یه سنی می رفت تو گروه خاصی عضو می شد... یه چی تو مایه های اون بود خوابم... به نظرم حسین کسیه که بیشترین شباهت رو بهم داره و تو دسته اون آدماییه که همزمان که بلندپروازن، و همزمان مهربانی هم دارند... البته من در حد حسین نیستم. اما خب ... از خواب دیشب بگذریم، دو تا مسئله است که باید مطرحش کنم... یکی در مورد این که حس می کنم جایی بین دوستانم ندارم. نه بچه های آزمایشگاه و نه بین بچه های سوییت... و خب فکر می کنم نازنین تنها دوستمه که او هم همیشه نیست... یعنی اون هم تو دلتنگی های خاص خودشه که نمی تونم به عنوان دوستی داشته باشمش کنار خودم... با این وجود او هست و خوشحالم از بودنش و ممنونم از خدا که دارمش... مسئله بعدی در مورد دلخوری هایی هست که برام عموما پیش میاد... از قضیه امشب گرفته تا حالا اتفاقی که چند وقت پیش بین من و ستایش رخ داد. بخوام صادق باشم، آره انتظار یه معذرت خواهی، یه قدردانی، یه فاطمه من کنارتم از اطرافیانم دارم. اما خب جاش نیست... یه جا به خودم می گم فاطمه بسه دیگه... نیازی نیست از کسی بابت رفتار بدش نسبت به خودت دلخور باشی... او همونه که هست. باید بپذیریش... او در زندگی تو جایی نداره و تو در زندگیش نیستی... به جز یه رهگذر... شرم...ادامه مطلب
ما را در سایت شرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlleliaison بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 13 آذر 1402 ساعت: 23:26

اومدم خونه سحر ... خیلی احساس راحتی دارم می خواستم برم خونه ولی خسته بودم نشد بعدش سحر زنگ زد گفت بیا بریم خونه ما و منم اومدم... اینجوری بهتره... تو این ۸ سال، عموم یه بار زنگ نزده بگه فاطمه بیا خونه ما... من هم خیلی اصرار نکردم راستش و نشده سرزده بخوام برم... و لذا همین مدلی شده... اما سحر که هست، من حس خوبی دارم خیلی خوب رمز شماره ملی‌م شرم...
ما را در سایت شرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlleliaison بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 13 آذر 1402 ساعت: 23:26

ببخشید رمزدار می نویسم مزاحم وبلاگی دارم رمز کلمه انگلیسی قاجار شرم...
ما را در سایت شرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlleliaison بازدید : 69 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1402 ساعت: 17:40

کتاب تموم شد از این که اینجا هستن افرادی که کتاب رو خوندن بسیار سپاسگزارم... چون آدم می تونه در مورد کتاب باهاشون حرف بزنه حدودا ۱۲ ساعت طول کشید تا کتاب رو تموم کنم. کتابش دوست داشتنی بود. و خب منم دارم به حسرت هایی که داشتم نگاه می کنم... از اول شروع کنم... همه چیز برمی گرده به انتخاب رشته کذایی سال ۹۴ و عدم دقت توی انتخاب ها چون فکر می کردم دیگه تهش مهندسی پزشکی امیرکبیر رو میارم یا تهش می رم هوافضای خواجه نصیر... بعدها ولی وقتی ارشد خوندم تو نانومواد، دیدم میم پزشکی چندان هم آرزوی من نبوده، هوافضای خواجه نصیر خیلی هم جذاب نبود و فکر این که هر روز پنج صبح بیدار بشی بری تهران پارس و برگردی، دیوانه کننده بود... به دلایلی، تهران پارس رو و خط آبی فرهنگ سرا رو دوست ندارم و برام یادآور خاطره ای ناخوشاینده... امیرکبیر، با وجود اساتید مزخرفش، بهترین جا برای من بود و حالا می بینم شریف هم نمی تونست دردی ازم دوا کنه. حتی اگه فیزیکش یا علوم کامپیوترش یا حتی آمارش رو می خوندم... اما خب شاید مشکلات رفت و آمدی نداشتم... شاید اتفاقات اون سال ها برای رشدم لازم بود... بعد ولی من فکر می کنم ارشد چرا موندم همین رشته؟ تو که می تونستی بری مدیریت و اقتصاد... بعدها ولی نانومواد و فیزیک کوانتوم خوندم و عاشقش شدم... تو فکرم برم سراغ کوانتوم تو دکترا... می دونم سخته... ولی خب دوستش دارم... موندم نانومواد تا به خودم بگم تو از پسش براومدی... اما حالا می رم یه شاخه دیگه چون می خوام سالم بمونم. من نمی خوام ماری کوری بشم. دوست ندارم کمردرد بگیرم. زمانی تسلا رو دوست داشتم و بعدها دکتر حسابی... مهندس شدن اون موقع ها رویای من نبود... رویای اطرافیانم بود. اما حالا من دوست دارم بیشتر در مورد particle in a box شرم...ادامه مطلب
ما را در سایت شرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlleliaison بازدید : 84 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1402 ساعت: 17:40

آب دیونیزه خراب روی سنتز اثر گذاشته... بیر : تنها کوزل: زیبا سنی : تو را سِوَم: دوست بدارم ادامه مطلب رمزدار رمز هم همون کلمه انگلیسی قاجار شرم...
ما را در سایت شرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlleliaison بازدید : 90 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1402 ساعت: 17:40


الهی جودک بسط املی...
من هم تو را زیاد آرزو می کنم

‎هوَ ربُّ المُستَحيلِ و أنتَ تَبكي على المُمكن :) ؟
••
چقدر که تو خدای غیرممکن ها هستی و من برای ممکن ها گریه می کنم...

هربت الیک
من از تنهایی خویش به تنهایی تو گریختم... ای‌لیا

شرم...
ما را در سایت شرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlleliaison بازدید : 60 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 22:42

اگه اون موقع که لازمه گوشی رو نزنی به شارژر (وقتی که به ۲۰ درصد رسید) و دقیقا بذاری موقع ۱۵ درصد بزنی، کارت لنگ می مونه. ممکنه بگی اوکیه بذار اول این جا رو با گوشی کار کنم بعد می زنم به شارژ، ولی برسه به ۱۵ و ۵ بحرانی می شه. و لذا نماز اول وقت هم مثل به موقع به شارژ وصل کردن هست یادداشت های فاطمه، جلد ۲، صفحه ۲۵، خط اول اون بالا Tags  : به خدا اعتماد کنیم چهارشنبه نوزدهم مهر ۱۴۰۲ | 0:35 | آیدا  |  شرم...ادامه مطلب
ما را در سایت شرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlleliaison بازدید : 56 تاريخ : دوشنبه 24 مهر 1402 ساعت: 16:08